افسردگی، اختلالی شایع، مزمن و عودکننده است که با ویژگیهایی نظیر خلق به شدت پایین و بازداری کنشهای شناختی و هیجانی، مشکلات زیادی را برای مبتلایان و نظام درمانی ایجاد میکند (لاکدوآلا، هانکین و مرملشتاین، ۲۰۱۰) یکی از راهکارهای مختلفی برای انواع مقاوم به درمانهای رایج افسردگی پیشنهاد شده روان درمانی های پویشی کوتاه مدت است. نظریه های روانپویشی در سبب شناسی و تداوم نشانه های افسردگی، خشم معطوف به خود و ابعاد متعارض آن را مورد توجه قرار داده است. شواهد تجربی اثربخشی روان درمانی روانپویشی افزایش یافته (گربر و همکاران، ۲۰۱۱). خصوصا شواهد به دست آمده از آزمایشهای کنترل شده تصادفی نشان دادهاند که روان درمانی روانپویشی کوتاه مدت درمان مؤثری برای اختلالهای روانی خاص است.
این سوال مطرح شده است که کدام ویژگیهای منحصر به فرد این درمانها مسئول ایجاد اثربخشی هستند. در مطالعات دو ویژگی مطرح شده است: یکی تعداد جلسات (مانند اسمیت و همکاران، ۲۰۱۲) و دومین ویژگی مطرح شده عبارت است از تکنیکهای روانکاوی/روانپویشی به کار گرفته شده توسط درمانگر (به عنوان مثال شدلر، ۲۰۱۰). اگر بخواهیم سوال را دقیقا مطرح کنیم باید بپرسیم که درمانهای روانپویشی فشرده به علت اینکه فشرده هستند اثربخشی دارند یا به خاطر اینکه روانکاوی/روانپویشی هستند؟
برای پاسخگویی به این سوال زیمرمن و همکاران (۲۰۱۴) پژوهشی را انجام دادند. آنها از دادههای حاصل از مطالعه روان درمانی مونیخ (هابر و هکارانف ۲۰۱۳؛ هابر و همکاران، ۲۰۱۲) استفاده کردند. در این مطالعهی شبهآزمایشی درمان روانکاوی بلندمدت با درمان روانپویشی کوتاه مدت و درمان شناختی رفتاری برای افسردگی مقایسه شده است.تحلیلها بر روی نمونهی ۷۷ نفره انجام شد. ۲۷ نفر آنها درمان روانکاوی، ۲۶ نفر درمان روانپویشی و ۲۴ نفر درمان شناختی رفتاری دریافت کردند. نشانههای افسردگی و مشکلات بین فردی قبل و بعد از درمان در یک سال، دو سال و سه سال بعد از درمان سنجیده شد.آزمودنیهای دریافت کننده درمان روانکاوی مشکلات بین فردی کمتری را گزارش کردند و نشانههای افسردگی و مشکلات بین فردی در پیگیری در مقایسه با درمان روانپویشی یا درمان شناختی رفتاری بهبودی بیشتری پیدا کرده بود. تحلیلهای واسطهای چندگانه نشان داد که تفاوتهای بعد از درمان در مشکلات بینفردی توسط تعداد جلسات و تفاوتهای مراحل پیگیری در نشانههای افسردگی توسط کاربرد تکنیکهای روانکاوی واسطهمندی میشوند.
شواهد نشان میدهند روان کاوی بلندمدت نسبت به درمانهای کوتاه مدت هم بعد از درمان و هم در مطالعات پیگیری، برتری دارد (Leichsenring & Rabung, 2008, 2011 Leichsenring, Abbass, et al., 2013).در این مطالعات درمان بلندمدت به عنوان درمانی که حداقل ۵۰ جلسه یا حداقل یک سال به طول بیانجامد تعریف شده است. در حال حاضر برای درمانهای بلندمدت تر از این مثلا برای ۱۰۰ جلسه شواهد محدودی در دسترس است. با وجود این برخی مطالعات حاکی از اثربخشی درمان بلندمدت روانکاوی برای اختلالهای روانشناختی پیچیده است.
درمان روانپویشی میتواند منجر به افزایش ابراز هیجانی در افراد مبتلا به افسردگی شود. همچنین این افزایش در حجم ابرازگری ملازم با کاهش نشانه های افسردگی بود که از این نظر با دیگر یافته ها که معتقدند، افشای هیجانی منجر به کاهش بیخوابی افسردگی، خلق منفی و بازداری (از پنبیکر، ۱۹۹۵ ؛ ریم، ۱۹۹۵ ؛ پنبیکر، ۱۹۹۷ ؛ لپور، ۱۹۹۷ ؛ شفیلد،دانکن، تامسون و جوهال، ۲۰۰۰ ؛ واندکریک، جانوس، پنبیکر و بینو، ۲۰۰۲ ؛ کنیل و ۲۰۰۴) می شود هماهنگ است .